...
تمام این روزها که نیستی٬هزاران بار می گیرد .
.
.
.
دلم
کنج دیواری پناه می گیرم٬
چه تلخ تلخ فرو می ریزند اشکهای نیامدنت...!
"ف"
تمام این روزها که نیستی٬هزاران بار می گیرد .
.
.
.
دلم
کنج دیواری پناه می گیرم٬
چه تلخ تلخ فرو می ریزند اشکهای نیامدنت...!
"ف"
ساعت صفر که می شود
شب بوی تو می دهد
آسمان می بارد
و تو تکرار می شوی در هر قطره ای
تا آخر باران
از من تا تو فاصله قدر عطر باران است...
"ف"
مادر که نباشد در بر
ستاره پایان میگیرد
.
و چه تاریک است امشب...!
"ف"
می آیم...می آیم...می آیم
هنگام آمدن شاخه گل ارغوانی ام را با خود می آورم
روی ثانیه ها می گذارمش
تا ارغوانی ترین روز را با تو باشم
با همان سکوتی که پر از توست
"ف"
ای تو
کوله بار بی خاطرگی هایت را به من بسپار
بنشین با من
فنجانی چای با طعم گس خورشید
با عطر سرخ سیب و سرد زمین بنوش
خستگی ها در کن
بگذار زمان در شعله ی شمع بسوزد و نفسی تازه باشد در تُنگ
بگذار شعرها بسرایند برای بهار
چه فرقی دارند دقایق با هم وقتی بوی بهار نارنج نباشد
پروایی نیست سبزه از چشمان تو می روید
حال که می روی کوله بارت را بردار و بنفشه ها را به خاطر داشته باش
"ف"
پ.ن: سال نو مبارک.
صدای وهم انگیز باد
قدم های لرزان
دویدن ها
بی انتظاری
قامت افقی
نوازش صورت
موجی از اشک
پدر ببخش
پدر ببخش
"ف"
صدای هِی هِی آواز و نیمه شب
باد و خواب گنجشک
پشت پلک من صدایی گم شده است...
"ف"
در این شب های پریشانی
عطر وجودت
می زداید از دل
غبار اندوه را...
"ف"
سراب نگاهت
عطش ناک تر می کند
نبودن ات را ...
"ف"