موندم این همه آدم قد یه نخ سیگار نیستن؟؟؟؟
موندم این همه آدم قد یه نخ سیگار نیستن؟؟؟؟
فقط میخواهم ببینمت
حتی با دیگری
اشکهایت را
با دستهای خودت پاک کن
همه رهگذرند
لعنتی.....
چه زود شب می شود
دردها بر گونه ی بیمارم می بارند
بغضم گرفته
کاش کسی از دردهایم خبر داشته باشد
به جهنم که رفت
باز بغض گلومو می گیره؟؟!!!!!!!
از درد
از بغض
فقط گاهی خط اشکی می سوزاند صورتم را
قهوه بیار
تلخ تلخ
آنقدر دروغ هایش شیرین بود
دلم را زد
از خنده بیدار شدم
و دیوانه وار به اطراف نگریستم
و چشمانم پر از اشک شد
مثل مرده ای که
توان تسلی دادن
به بازماندگانش را ندارد
همان که با بی رحمی
محبت هایم را حرام کرده بود
این اشتباه من بود که کارهای تو رو با یه (ش)اضافه میخوندم
تو به قلبم (عق) زدی و من اونو (عشق)می دیدم
تو برای دلم (ور) زدی و من اونو (شور)زدن دلت می دیدم
تو اراجیفت رو (عر) زدی و من همه ی اونا رو (شعر) می دیدم
تو ارزش یه (آه) هم نداشتی اما من تو رو (شاه) می دیدم
و چه حریصانه رختم را دریدی
و من چه عاشقانه دست بر
هوسهایت کشیدم
اما کاش می فهمیدی که
زن تا عاشق نباشد
نمی بوسد
نمی بوید
و تسلیم نمی کند رویاهای عریانش را
مغز استخوان آدمو نمی سوزونه که........
اطرافیانت بهت بگن:
اگه دوست داشت نمی رفت
آدم هایی که امروز دوستت دارند فردا بی هیچ توضیحی رهایت می کنند
آدم هایی که امروز پای دردودلت میشینند فردا بی رحمانه قضاوتت می کنند
آدم هایی که امروز لبخندشان را می بینی فردا خشم و نامهربانیشان
آدم هایی که امروز با تعریفشان تو را به عرش می برند فردا تو را سخت بر زمین می زنند
نه خبر برگشتنش
دنبال اینکه بشنوم سخت و سفت به زمین خورده
تا بدانم حداقل خدا هوامو داره
نزدیک شدن به افکار دختری که
روزها مردانه با زندگی می جنگد
اما شب...
بالشتش از هق هق دخترانه خیس است
از خوشبخت بشی هایت
اثر نکرد
من از قصه زندگی ام نمی ترسم من از بی تو بودن به یاد تو زیستن و تنها از خاطرات گذشته تغذیه کردن می ترسم. ای بهار زندگی ام اکنون که قلبم مالا مال از غم زندگیست اکنون که پاهایم توان راه رفتن ندارد برگرد باز هم به من ببخش احساس دوست داشتن جاودانه را باز هم آغوش گرمت را به سویم بگشا باز هم شانه هایت را مرحمی برایم قرار بده. بگذار در آغوشت آرامش را به دست آورم بدان که قلب من هم شکسته بدان که روحم از همه دردها خسته شده. این را بدان که با آمدنت غم برای همیشه من را ترک خواهد کرد. پس برگرد که من به امید دیدار تو زنده ام
خبر از دلتنگی های من چطور؟
و آن پروانه های شادی که در نگاهم بودند…
خبرش رسیده که مرده اند؟
هیچ سراغ دلم را میگیری؟
کسی خبر داده که آب رفته ام از خستگی؟
مچاله ام از دلتنگی؟
آه… که هیچ کلاغی نساختیم میان هم
وجدانت راحت…
خبرهای من به تو نمی رسد…
حالا یقین دارم “مـ…ــن” بین دو نفر بودم !
چقدر تفاوت وجود داشت بین واقعیت و طرز فکر من!
قـبـول نیــسـت . . .
ایـن بـار تـو چـشـم بـگـذار،
مــن فـرامـوشـت مـی کنـم . . .
فـقـط تـا صـد بـشـمـار . . .
آهــسـته آهــسـته . . .
راسـتـی . . .!
مـن بـازی را خـوب نـمـی دانـم . . .
خودم را باید پنهان کنم یا گذشته را؟
تـو را فـرامـوش کـنـم یـا خـاطـره را . . .؟!
.
.
.
خسته شدم!
ایـن بـازی کـی تـمـام مـی شـود . . .؟!
رفتم و روی همان نیمکت نشستم …
گل سپیـــدی روی آن گذاشتم و مثل همیشه زیر لب گفتم :
هرجا که هستی تولدت مبارک !
اونی که بیشتر از همه اذیتم کرد بیشتر گریه می کنه
اونی که نخواست منو بلاخره میاد دیدن جسدم
اونی که حتی نیومدتولدم زیر تابوتمو می گیره
اونی که سلامم نمی کرد میاد برای خداحافظی
عجب روزیه اون روز
حیف که خودم نیستم
پابندی به تو
خیانت به خودم بود لعنتی
کسی رو نداری که بهت فکر کنه !
اینجاست که میفهمی برخلاف شلوغیه درونت ، چقدر تنهایی . . .
.
رفتنش به من رسید ، رسیدنش به دیگری . . .
به درک که باران نیامد
خودم
با همین چشمهایم
حافظه ی کوچه پس کوچه های قلبم را
از پی عابری خواهم شست
من به خدا میگم خدایا خسته ام داغونم بلندم کن.بسه هرچی نفس کشیدم
شما هم نظر بدین ممنون
کم کم دارم به بودنت شک می کنم
خسته ام
تو هیچ کجا نیستی