دیروزها (3)

سلام دوستان خوبم

پریروز امتحاناتم تموم شد و بالاخره به فکر به روز شدن افتادم!

بی مقدمه خاصی بگم که این قسمت پایانی و اخر دیروز هاست

که البته چون نمیخاستم حوصلتون سر بره به صورت کامل نذاشتم

قسمت سوم در ادامه مطلبه :


ادامه نوشته

دیروزها (2)

سلام دوستان

فصل امتحاناته و نتونستم زودتر مطلب بذارم!

این قسمت دوم مطلب "دیروزهاست" و یه قسمت اخر میمونه که وقتی امتحاناتم تموم

شد حتما میذارم! خودم قسمت اخرشو بیشتر دوس دارم

راستی تقریبا قسمتهاش مرتبطن پس اگه حوصله کردین همراه با هم بخونین

تقدیمه شما در ادامه مطلب ( دفعه قبل دوستان ادامه مطلبو پیدا نکرده بودن! مابین نظرات و

برچسبهاست)




ادامه نوشته

دیروزها


سلام به همه دوستان نازنین من

شرمندگی من به خاطر دیر مطلب گذاشتن یه قصه

همیشگیه! و باز هم شرمنده

راستش خاستم وب رو حذف کنم و هنوز هم تو فکرشم

و شاید اخرین پست بشه و شاید هم نه!

اول خاستم یه شعر بذارم اما بهتر دیدم بهترین مطلبم

رو بذارم! مربوط میشه به یک سال و خورده ایی پیش!

بارها خاستم بذارم اما...! بگذریم! مطلب سه قسمته و

امروز قسمت اولش رو میذارم

امیدوارم کپی پیست نشه

هرچند قابل نیست اما بهش خیلی علاقه دارم تقدیمه شما

 قسمت اول :

( ادامه مطلب در زیر همین عکس کنار برچسب ها!)


پ.ن : زاد"درد"من!

کاش جهان این روز را از حافظه خود پاک میکرد!

کاش 19 ابان 69 از تقویم برای همیشه پاک میشد!

امروز را از منظر دیگری نگاه میکنم

 19ابان 69! اتاق عمل.مثه قصه ها! یک پسر یک دختر!

کودکیمان در کنار هم.

با هم و برای هم .بهاران یک به یک میگذرند

اما..

او عمرش به دیدن بهار 19 ام زندگانیش قد نداد!

در بهار 18 ام خزان شد! زادروزش ""زاد مرگ"" شد!

اما من ماندم! با زاد ""دردی"" همیشگی!

هرگز طعم زادروزم را نچشیدم!

کیک سیاهی روبه روی من است! بدون شمع!

یکی فوت کند ارزوهای مرا,بی شمع!


زاد دردم را در کنار زادروز تو جشن میگیرم

به امید این که یک روز زادروزمان را در کنار هم جشن بگیریم


نشسته شک در دلم, که یعنی چه؟

همین رویا ها یی که به زیر درد,شیرین است!

زندگانی که در این دم لذتش به هیچ است!

ایا فقط زندگانی در گورم شیرین است؟!


ادامه نوشته

فقط یک گام دیگر مانده تا حجم خاطراتت!


سلام

ما همیشه شعار میدیم که قدر چیزها رو باید در زمان بودنشون بدونیم! ولی هیچوقت عمل نمیکنیم!

شاید اتفاقی که واسم افتاد این جمله رو از حالت شعار برای من,به صورت واقعیت دراورد!

ایشالا که همیشه قدر دان نعمتهامون باشیم

دو مطلب تقدیمه همه دوستان خوبم :

1)

فقط یک گام دیگر مانده تا یک لحظه دیگر

قدم اهسته تر بردار بیا یک لحظه دیگر

میان سینه مرغ دل هوای پر زدن دارد

کبوتر می زند پر در هوا یک لحظه دیگر

شقایق در دیار ما نشان عاشقی دارد

شقایق بین دل مارا بیا یک لحظه دیگر

به دریا میزنم دل را در این دریای طوفانی

که شاید غم رها دارد مرا یک لحظه دیگر

نخوردم جز به حسرت نان در این ایام تنهایی

به تقدیر تو می مانم خدا یک لحظه دیگر

فقط ایینه می داند غبار مانده بر رخ را

که او هرگز نمی بیند تو را یک لحظه دیگر

به پایان می رسد لاله تو را این لحظه اخر

و دنیا همچنان باقیست تا یک لحظه دیگر


2)


در حجم خاطرات تو تکراری ام هنوز

با چشم بسته در پی بیداری ام هنوز

از هفت خط باده ی جامم گذشته ام

با این همه در عالم هشیاری ام هنوز

رفتی و سهم من شده یک اسمان خیال

گوشه نشین بستر بیماری ام هنوز

مهمان هر شبم شده باران گرم اشک

در گیر و دار قصه ی تبداری ام هنوز

در جای جای خاطره یک جمله ماند و بس

در حجم خاطرات تو تکراری ام هنوز

مرگ و ایینه دق!

سلام و درود به همه دوستان نازنین خودم

مثه همیشه باید عذر بخام بابت تاخیر زیاد در ارسال مطلب جدید!

که البته چون امتحانات ترم تابستان هم داشتم دیگه بهونه دستم اومد!

دو مطلب ساده و نارس رو تقدیمه همتون میکنم.اولی قدیمیه و دومی بسی جدیدتر!

تقدیمه شما :

1.

چه پرهاي رنگيني دارد

مرگ!

گويا طاووسي است

و چه خوب مي تازد

بر باره شب

گويا اسب سواري است

و چه خوب مي ربايد

جان ادميان را

گويا فرشته ايي است!


2.

آيينه ي دق مي شوم دست خودم نيست

وقتي که عاشق مي شوم دست خودم نيست

در داغ بي همسايگي دلتنگ حتي

مشتي شقايق مي شوم دست خودم نيست!

وقتي نمي بينم تورا تنهاي تنها

مشغول هق هق مي شوم دست خودم نيست

ساعت به ساعت مي نشينم تا بيايي

محو دقايق مي شوم دست خودم نيست

اما دليلي هم ندارد انتظارم...

محکوم منطق مي شوم دست خودم نيست


پروانه و گنجشک ها

سلام به همه دوستان خوب من

این دفعه هوای ناپرهیزی زد به سرمون و میخایم زودتر اپ کنیم!

با دو مطلب جدید.تقدیمه همه دوستان خوبه من :



1) تنها,

گنجشکهاي اين باغ

به مهرباني تو

پي بردند,

که بر شانه هايت

اشيانه کرده اند...!


2) شب ديجوري است

اما چشمهاي من,هنوز با خواب بيگانه است,


دلم هواي تو دارد,


اما,پيله کوچک دلم,هرچه پريد,


باز به تو نرسيد!!


کجايي : اي پروانه کوچک من؟


که برايت يک قصر رويايي ساخته ام


تا اوج هفت اسمان,


و چشم به راه تلالو يک نگاه مانده ام


در وسعت بي کرانگي عشق...


کجايي : اي پروانه کوچک من...


پيله ها را درياب


و عاشقانه پرواز کن :


که پروانه هميشه با پرواز معنا ميشود



دو ناقص کوتاه!

سلام به همه دوستان

بازم معذرت به خاطر این که پست جدید خیلی دیر شد!

دو متن نارس و خیلی کوتاه تقدیمه همه دوستان نازنینم میکنم :


1)

پلکهایم تنها تورا میکشند مه الود و ابری
انگار

فقط

در تماشای نگاهت

چشمانم به خطا میروند!

این را تمام مردمکهای جهان میدانند!



2)


تمام زندگی ام را فقط به یاد تو بوده ام

که جلوه یافت چنین شاخسار طبع وجودم

تو با تمام تعابیر تازه امدی از راه

که از معاشقه سرو,با ستاره سرودم

دوباره شعر بخوان!عصمت غزل همه از توست

و گرنه این همه الهام شاعرانه چه سودم؟

اگر تو باشی و یک آسمان ترنم و شادی

گلایه نیست از این پس,از اسمان کبودم

تو روح عشق دمیدی به پیکرم که من اینم

اگر نبودی و بودم,بر این روال نبودم

1389


پ.نوشت : امروز سالروز مرگ اسطوره جاوید دنیای موسیقی و  رسانه,مایکل جکسونه

کسی که بیشترین لحظات زندگی من با کارای اون پر شده

هرگز چهار تیر 88 رو فراموش نمیکنم!

واقعا جمله "هنرمندان هرگز نمیمیرند" مصداق واقعیته

و مایکل تا ابد در ذهن و قلب هوادارن به عنوان بزرگترین سرگرمی ساز تاریخ,جاوید

می ماند!

روحش شاد


قطعه ایی از اهنگ
Man In the Mirror



I'm Starting With The Man In The Mirror


حالا من روبه روی مردی که توی آینه هست ایستادم

I'm Asking Him To Change His Ways


دارم ازش تقاضا میکنم که راهش رو تغییر بده

And No Message Could Have
Been Any Clearer

و هیچ پیغامی نمی تونه اینقدر واضح و روشن تر از این باشه
If You Wanna Make The World
A Better Place

اگه میخوای دنیا رو جای خوبی کنی و به یه جای بهتر تبدیلش کنی
Take A Look At Yourself, And

 اول یه نگاهی به خودت بنداز
Then Make A Change

و بعد اون تغییر رو انجام بده


شعر نارس

سلام

بعده سالها قصد دارم مطلب جدید بذارم!

این مطلب ماله چند سال پیشه.مطلبی که در یک زمان خاص نوشتم! و احتمالا از روی خامی!

این دو  متن نارس تقدیمه تمام دوستایه خوبم که به روز نشدنم رو تاب اوردن :



هرشب من خواب تورا میبینم

تورا جلوه ای ز خدا میبینم

ای کاش تو فقط در خوابم باشی

چون ز بیداری ز تو جفا میبینم

دیشب با تو چو فرهاد بودم باز

آه, این همه را باد هوا میبینم

رفتنت زلزله ای بود قلبم ویران کرد

ای دوست بی تو جهان را پر بلا میبینم

من هنوز منتظرم که تو برگردی

ای کاش بدانی من بی تو چه ها میبینم

***************************************************

و امروز در عمق خاطرات خاک گرفته اعماق خاطرم
یاد تورا به خاطر میاورم

و ان ظهرهای داغ تابستان نگاهت

و تمام قندهای عالم را....
که در دلم اب میشد...

و به یاد میاورم
رفتنت را و ان تابستانی که تو رفتی....

که در ان

تابستان

معنی


تابستان

 
به خود گرفت


نمره نامه!


سلام به همه دوستان خوبم

از بابت این که خیلی دیر اپ شدم واقعا عذر میخام.بد قولی یکی از دوستان بود!

این نمره نامه باز هم کاره میلاده عزیزه که در رابطه با یکی از اساتیده و نمره و...

چون خط به خط و کلمه به کلمش بی منظور نبوده میلاد جان خودش یه مقدمه ای هم اورده

ولی به دلیل این که جریان رو کامل واسه ما تعریف کرده, یه جورایی از هر کلمه از شعر حظ میبریم!

این شما این هم نمره نامه :





"نمره نامه" ،عنوانیست که برای چند خطی که در خاطر بی خطم خطور کرد و به خط آوردم ،و شرح حال منو

درس شبکه و استادم"دکتر بهرنگ چابکی" ، و ، گاوی که مخالف حضور من سر جلسه امتحان میان ترم ،

بود ، است ، انتخاب کردم .از آن جهت مخصوصا نام استاد رو کامل آوردم در بیتی به عنوان مشبه به و

موصوف از او یاد شده.ماجرای منو شبکه و چار دهم (که جدیدا سوژه دوستان و شایدم استاد شده!) ، از

وقتی کلید خورد که نمره 9.6 خودمو پشت در اتاق برموداییشان(Grader Table- -که ثلث دوم و سومش

، دکتر محققی و شریفی هستند!!) دیدمو ...

نمره نامه


الهی به اميد چار دهم نمره ات به مستان خمارِ پسِ ميخانه ات

به مریدان افتاده به زیر هشت به اندرخمانِ رسوایِ ترم هشت

به بدشانسی و آنفولانزای گاوی به چهل وپنچ تستِ سختِ راوی

به شیخ با خرد بی جامِ باقی که باشند زیران در طمع ساقی

به مدخل دروجی نمرات پرت به شاعر بی خرد حواس پرت

به همان نمره پنج بود و زار زار که رساندیش به ده و غار غار

احسنت به تدبیری که بکار بردی به نمرات بیست علمی کاربردی

کنون ای به فدای اتاق برمودای در ای به قربانت کنم جمله پای تا سر

ای به نذرت شوند همه درس های من ار دهی رسانی به هشتاد واحد های من

بر قدحی آر ز آن ارغوانی دهم به مولا ار نیاری روم تا ترم دهم

از آن نمره که چون بر من دهد نمره از خوشی پای کوبیِ من دهد

بده تا بکوبم سر و پای بر زمين يا که از خوشی کنم سماعِ وزين

ای مرشد چابک و طعنه زن قامت سرو و ای بهترین رنگ زینت بخش سنگ مرو

از برای من گر نخواهی روسياهی تلو تلو خوران و در اوج بی خیالی

سبو گیر در دست و ته ریز کن جام مارا زان شراب نابت ای تو آن خدایگان مدارا

گر تو هم چو من داری چشمی براهی چارِمان ده ما بخير و تو سلامت الهی

ادامه نوشت :
سلام..

به سه دلیل این نظر رو میذارم:


اولش اینکه به اندازه ثانیه ثانیه های انتظار یک منتظر خوشحال و دلشاد شدم وقتی میبینم که این شما

عزیزان این خطوط کج کوله من را حوصله کردیدو خواندید و نظر گذاشتیدو با انتقاد های بجا و قشنگتون منو

شرمنده و مورد لطف خود قرار دادید.


دلیل دومی هم که هست بعضی از دوستان عزیز و اهل دل و شعر از وزن این پست انتقاد کرده بودند که کاملا

هم درست و بجا بود.بله این پست از لحاظ وزن و آهنگ و عروض و قافیه خیلی ضعیفه و که دوستان ادبیاتی

بهتر میدونند اما از اونجایی که شـــــعــــــر در اصطلاح کلمات و جملات موزون و آهنگینیست که بیانگر

احساس،عواطف وحالات فرد شاعر هست یه جورایی میشه این چند خطو شعر تلقی کرد ولی از نظر خودم

عنوان "درد نــــوشــــــتــــه" زیباتر و شایان ترش است.


و اما سومیش گله ایی بود که از دوست و رفیق خوب و همیشگیم "فریاد" داشتم


اقا خدا ظاهر مارو اینجور آفریده هیچ کاریشم نمیشه کرد تو باید بیای تو وبت چهره نافرم مارو اسباب خنده

دوستات کنی؟؟!!!! یه چندتا جک و اس ام اس میذاشتی بخدا بیشتر جواب میداد !!!!شوخی بود فریاد

جان.حرفهایم را با چند بیتی زیبا از غزلی از دیوان شمس "مولوی" به پایان میرسونم:


ای دل شکایت‌ها مکن تا نشنود دلدار من

ای دل نمی‌ترسی مگر از یار بی‌زنهار من


ای دل مرو در خون من در اشک چون جیحون من

نشنیده‌ای شب تا سحر آن ناله‌های زار من


یادت نمی‌آید که او می کرد روزی گفت گو

می گفت بس دیگر مکن اندیشه گلزار من


گفتم منم در دام تو چون گم شوم بی‌جام تو

بفروش یک جامم به جان وانگه ببین بازار من








4 حرفی!



سلام دوستان

من سالی یه پست میذاشتم! الان تو 1 روز 2 تا!

دوست و یاره همیشگیم میلاد که مطلب 4 حرفی

تو قسمتایه قبلی تقدیم به خودش شده بود,

افتخار دادن و یه شعر زیبا تقدیم به 4 حرفی معروف کردن!

چون خیلی زیباست ترجیح دادم به صورت پست بذارم البته همراه با عکسشون!

از دوسته ادیب و شاعرم میلاد, تشکر میکنم به خاطر این مطلب زیبا

این شما و این هم 4 حرفی معروف :






چــــهـــار حــــــــرفــــــی


تا کی مانم میان این دیواری چهار / تا کی کٍشم من درد وصال این چهار

امروز بارید بـــــــاران بوی بـــــهار / نزدیـــک اســـت روز میــــلاد چـــــــهار

هی زنــــم زخـــمــــــه بر سیــــــم گیتار / شایدش آید خبــــری ز چــهار

بس زدم چـــنـــگ بر ایـــن تـــار / مُرد یکی از بنــــانـــــم! شدند چــــهار

شــمــاریدم ز روز دوری یار / آه بس که زیاد اســـت صد و سی و چــهار

بی خبرم بی خبر، زان سار / حتم گویید چه نامرد است این چهار

بایــد برندش او را پای چــوبــــه دار / وای بر تو ای بـــهار و ای چـــــــهار

ســــــــلام .. سلامی ب گرمی آن قدح که بر لب زند ، لب از شیشه تبخال از تب زند
سلامی از ته دل تنگی از آن کوچه های قدیمی سنگی ، به فریادی که سلامتیش از جان بی جانم گران تر،باشد شادمانیش از دل ناشاد من شاد تر


از همه ی دوستاتم به خاطر نظرات

زیبایشان تشکر فراوان میکنم

زندگی زیباست ...

سلام به همه دوستان نازنین خودم

امیدوارم ایام به کام باشه و شاد و سر مست باشین

دوستانه نازنین به دلیل شروع امتحانا یه 1 ماهی نیستم خدمتتون

هرچند سعی میکنم چن شب یه بار سر بزنم و نظراته پر از لطفتون رو

تایید کنم. این پسته اخریه تا ماهه اینده!

خوش باشید و پیروز!

یا حق!



زندگی زیباست ...

وهرروزش آغازی دوباره .برای استفاده ازفرصت ها وجبران گذشته..

زندگی زیباست ...

به سادگی ولطافت شبنمی نشسته بربرگی سبز ...

وبا اندکی زبری به زبری حاشیه های برگ رُز ....

واما با دور نمایی زیبا و فراموش نشدنی

با صحنه های رنگارنگ و دل نشینش .. بی سایه ..بی غم وبا اندکی پستی وبلندی ...

کسی چه می داند ؟

همیشه انگونه که میخواهیم نیست ..وهرچه میخواهیم به دست نمی آید ...

هجران ها هم حکمتی دارند.اما زندگی همچنان زیباست ..

می توان خاطراتی خوب در ذهن حک کرد وباقی را دور ریخت ....

یاد وخاطره زیبایی های زندگی تا پایان عمرنشاط وسرزندگی به دنبال دارد

پاییزرا هم می توان زیبا دید .نگو خزان است و زردی ..

اتفاقات هم حکمت خاص خود را دارند ..

همانطورکه شاخه های خشک مجموع صدای دل نشین ِ قدمهایمان رامی سازند...

خش خش برگ ها هم زیباست

اگرخواهیم..مشکل همیشه هست.نگاه ماست که به آن قیمت وتخفیف می دهد

باید دیدونگرش عوض شود

نگاه کردن ازقابی دیگربه زندگی هم جذابیت وسودمندی

اثربخشی را برایمان به ارمغان می آورد

این راهی ست برای غلبه بر مشکلات ونهایت پیروزی

وشادکامی گاه باید مسیرخود راعوض کنیم

همیشه یک راه پاسخگو نیست جرئت انتخاب روشی جدید را داشته باشیم

شاید اینگونه پیروز شدیم ...

راه های حل مشکلات زیاد است وهمه کلیدی به دستمان خواهند داد

والبته به شرط آن که ریسمان امید وهدفهایمان گسیخته نشود

بپذیریم که مسئول اعمالمان خودمان هستیم وخالق ِ یکتا, بی حساب وکتاب ما را رها نخواهد کرد

ونظاره گرودست گیرما ست تنهایمان نمیگذارد

چه درسختی وچه شادی وبدانیم هرچه انجام میدهیم ثبت خواهد شد ..

وخوبی ونیکی کردن را فراموش نکنیم

آری اینگونه است رسیدن به اوج ..

باید بخواهیم .نهراسیم .بتوانیم .ببینیم. تلاش کنیم .فردا را بخواهیم

ازگذشته به جز تجربیاتش ما بقی را دور ریزیم

آری

باز هم زیباست

رنگارنگ و شیرین

zxc

ای عشق

هیـچ جـز یـاد تـو ، رویای دلاویـزم نـیست

هیـچ جـز نـام تـو ، حـرف طـرب انگـیزم نـیست!

عـشق می ورزم و می سـوزم و فـریـادم نـه!

دوست می دارم و می خـواهـم و پـرهـیزم نـیست.

نـور می بـیـنم و می رویـم و می بـالم شـاد ،

شاخه می گـستـرم و بـیـم ز پـائـیـزم نـیست.

تـا به گـیتی دل ِ از مهـر تـو لبـریـزم هـست

کـار با هـستی ِ از دغـدغـه لـبریـزم نـیست

بخـت آن را کـه شـبی پـاک تـر از بـاد ِ سـحر ،

بـا تـو ، ای غـنچه نشکـفـته بـیامیـزم نـیست.

تـو بـه دادم بـرس ای عـشق ، که با ایـن هـمه شـوق

چـاره جـز آنکـه به آغـوش تـو بگـریـزم نـیست.

                                                                                             فریدون مشیری

برای تو

در یك دقیقه میشه یك نفر رو خرد كرد،

در یك ساعت میشه كسی را دوست داشت

و در یك روز میشه عاشق شد

ولی یك عمرطول میكشه تا كسی رو فراموش كرد

کاش!!!

کاش او بر می گشت، دل به عشقم میداد

مثل روز نخست، جان به جانم می داد

حس نمناکی عشق او به قلبم بخشید

آه اگر اینجا بود او مرا می فهمید

همه اندوهم را او ز جسمم بربود

لیک الآن کوهم، کاش او با من بود

چه بگویم با دل، حال پژمرده شدم

زبانم نارس، سخت دل مرده شدم

از نگاه دگران، من دگر دیوانه ام

او اگر با من بود، غم نشد همخانه ام

هردمی گویم:کاش که اوبرمی گشت

کاش که او بر می گشت

یا زمان بر می گشت...

تقدیم به میلاد با 4 حرفی تاریخیش!

خدایا دلم رو شکست و ناراحتم کرد

تو دلش رو نشکن و شادش کن


خدایا سرم رو به پایین انداخت و گریونم کرد

تو سربلندش کن و خندونش کن


خدایا جوابم کرد و آرزوهام رو برد

تو اجابتش کن و به آرزوهاش برسونش


خدایا تو بازی عشق سه بار شکستم داد و ضعیفم کرد

تو تو این بازی پیروزش کن و قویش کن


خدایا تو کوچه پس کوچه های تنهایی ولم کرد وغریبم کرد

تو تو جاده ی خوشبختی بزارش و محبوبش کن


خدایا ساحل دریام رو ساحل تنهایی کرد

تو ساحل دریاش رو ساحل وصال کن


خدایا شب زندگیم روعزا کرد و ماتم کرد

تو شب زندگیش رو جشن کن و عروسیش کن


خدایا تنهام گذاشت و دست هام روخالی کرد

تو تنهاش نزار و دست هاش رو بگیر



خدایا من هنوز دوستش دارم

توهم دوستش بدار

چشم های خسته


چشم های خسته

چشم هايم رابه آسماني که خدايت درآن است دوخته ام ودستهای خسته ام

را سوی او ‏دراز کرده ام وازتومی خواهم که بیایی ومرا ازعطر نفسهایت

لبریز کنی بیایی ومرا به ‏سرزمين آب هاي نقره اي، به سرزمين آرزوها ببری

وامشب باز به گذشته مینگرم آنجا ‏که دراوج نا امیدی سر راهم قرارگرفتی

وبا نگاهت قلب یخ بسته ام را گرما بخشیدی وامشب چون گذشته

تمام حرفهایم برای توست آه...

پس کي مي آيي چشمهای خسته ام ‏انتظار آمدنت رامی کشند؟

هفت پند مولانا

هفت پند مولانا



دربخشیدن خطای ‏دیگران مانند شب باش

درفروتنی مانند زمین ‏باش

درمهرودوستی مانند ‏خورشید باش

هنگام خشم وغضب مانند ‏کوه باش

درسخاوت و کمک به‏ دیگران مانند رود باش

درهماهنگی و کنار‏ آمدن با دیگران مانند دریا باش

خودت باش همانگونه که‏ مینمایی

پس ازتعمق دراین هفت‏ پند به این کلمات یک بار دیگر دقت کن :

شب ، زمین ، خورشید ،‏ کوه ، رود ، دریا و انسان


‏زیباترین‏ خلقت های آفریدگار

رویای من

چه دیــربه دیــر به خواب زندگی ام می آیی !

نمی دانی

که من دلواپســی هایم را

با رویـــــاهای تــــو رنگ می زنم ؟!

نمی دانی که اندوهـــــم

با خیــال تـــو می آمیــزد ...

تا غــزل غــزل ترانه شود ؟!

توخـوب می دانی

خـوب من !

خوب می دانی ...

که دراندوه فاصــــله

پنجــــره ی اتاقم باز نمی شــود

حتی

تا هوای تازه بنوشـــــم ...!Snow Geese in Flight at Sunset Royalty Free Stock photo

اموختم


من آموختم، باید با زندگی ساخت

باید کنارآمد بایدرقصیدباید چرخید

آموختم باید بی حیا شد با عشق

باید بی حوصله شد با خشم

باید قهرکرد،ولی شیرین

باید شاد شد، ولی عمیق

آموختم باید کارکرد وبی کار نشد

باید گرفت ورها کرد

بدست آورد واز دست داد

وخواهش کرد ومنت نگذاشت

من آموختم هرقفلی راباید کلیدی داشت

دردست، درعقل یا که دردلHands holding blossoms Royalty Free Stock photo

زندگی چیست؟

زندگی بافتن یک قالیست

نه همان نقش و نگاری که خودت می خواهی

نقشه را اوست که تعیین کرده

تو در این بین فقط می بافی

نقشه را خوب ببینYoung Girl with Easter Basket Royalty Free Stock photo

نکند آخر کار قالی زندگیت را نخرند

زندگی یعنی چه

زندگی یعنی چه؟

دخترک فكري بود

فكرآن انشايي كه معلم مي خواست

" زندگي يعني چه ؟ "

دخترك ازپدرپيروزمينگيرش خواست تا دهد پاسخ او

پدرش شرمنده ، خسته و درمانده

روي از او برگرداند

سربه زانو زد وآرام گريست

دخترك اما ، تنها

لرزش شانه ي او را نگريست

وقتي از سوي پدر پاسخش را نگرفت

رو به مادر كرد و

با نگاهش پرسيد:

" زندگي يعني چه ؟ "

مادر او انگار غرق احساس پدر بود هنوز

در نگاه خيسش عشق فرياد كشيد

بار ديگر پرسيد

" زندگي يعني چه ؟ "

مادرش در عوض پاسخ او

سوزني داد به دستش و به او گفت

كه اين را نخ كن

" زندگي يعني اين ! "

دخترك سوزن نخ كرده به دست

زل به مادر زد و

محو نهايي دستان پراز مهرش شد

متن انشاء اين شد:

زندگي يعني: شرم غمگين پدر از دختر

لرزش شانه و چرخاندن صورت به سمتي ديگر

زندگي يعني اشك پنهان پدر

عشق سرشار و دل دريايي

زندگي يعني دست تنهايي و صبر مادر

زندگي رد شدن از روزنه ي اين دنياست

تلخ خندي ست ولي

گاه گاهي زيباست . .


زندگی زیباست!

زندگی زیباست ...

وهرروزش آغازی دوباره .برای استفاده ازفرصت ها وجبران گذشته..

زندگی زیباست ...

به سادگی ولطافت شبنمی نشسته بربرگی سبز ...

وبا اندکی زبری به زبری حاشیه های برگ رُز ....

واما با دور نمایی زیبا و فراموش نشدنی

با صحنه های رنگارنگ و دل نشینش .. بی سایه ..بی غم وبا اندکی پستی وبلندی ...

کسی چه می داند ؟

همیشه انگونه که میخواهیم نیست ..وهرچه میخواهیم به دست نمی آید ...

هجران ها هم حکمتی دارند.اما زندگی همچنان زیباست ..

می توان خاطراتی خوب در ذهن حک کرد وباقی را دور ریخت ....

یاد وخاطره زیبایی های زندگی تا پایان عمرنشاط وسرزندگی به دنبال دارد

پاییزرا هم می توان زیبا دید .نگو خزان است و زردی ..

اتفاقات هم حکمت خاص خود را دارند ..

همانطورکه شاخه های خشک مجموع صدای دل نشین ِ قدمهایمان رامی سازند...

خش خش برگ ها هم زیباست

اگرخواهیم..مشکل همیشه هست.نگاه ماست که به آن قیمت وتخفیف می دهد

باید دیدونگرش عوض شود

نگاه کردن ازقابی دیگربه زندگی هم جذابیت وسودمندی

اثربخشی را برایمان به ارمغان می آورد

این راهی ست برای غلبه بر مشکلات ونهایت پیروزی

وشادکامی گاه باید مسیرخود راعوض کنیم

همیشه یک راه پاسخگو نیست جرئت انتخاب روشی جدید را داشته باشیم

شاید اینگونه پیروز شدیم ...

راه های حل مشکلات زیاد است وهمه کلیدی به دستمان خواهند داد

والبته به شرط آن که ریسمان امید وهدفهایمان گسیخته نشود

بپذیریم که مسئول اعمالمان خودمان هستیم وخالق ِ یکتا, بی حساب وکتاب ما را رها نخواهد کرد

ونظاره گرودست گیرما ست تنهایمان نمیگذارد

چه درسختی وچه شادی وبدانیم هرچه انجام میدهیم ثبت خواهد شد ..

وخوبی ونیکی کردن را فراموش نکنیم

آری اینگونه است رسیدن به اوج ..

باید بخواهیم .نهراسیم .بتوانیم .ببینیم. تلاش کنیم .فردا را بخواهیم

ازگذشته به جز تجربیاتش ما بقی را دور ریزیم

آری

زندگی با همه سختی ها ومشکلاتش باز هم زیباست

رنگارنگ و شیرینHeart Cloud Royalty Free Stock photo

دوش!


دوش چه خورده ای؟؟؟
 
 
 

دوش چه خورده اي ؟ بگو ، اي بت همچو شكرم

تا همه عمر بعد ازين ، من شب و روز از آن خورم

اي كه ابيت گفته اي هر شب عند ربكم

شرح بده از آن ابا بيشتر اي پيمبرم

گر تو زمن نهان كني ، شعشعه جمال تو

نوبت ملك مي زند اي قمر مصورم

لذت نامهاي تو ، ذوق پيامهاي تو

مي نرود سوي لبم ، سخت شدهست در برم

لابه كنم كه هي ، بيا در ده بانگ الصلا

او كتف اينچنين كند ، كه : به درو نه خوشترم

گشت فضاي هر سري ميل دل و ميسرش

شكر كه عشق شد همه ميل دل و ميسرم

گفتم عشق را شبي : راست بگو ، تو كيستي ؟

گفت : حيات باقيم ، عمر خوش مكررم

گفتمش : اي برون زجا ، خانه تو كجاست ؟ گفت :

همره آتش دلم ، پهلوي ديده ترم

رنگرزم ، زمن بود ، هر رخ زعفرانيي

چست الغم و ولي عاشق اسب لاغرم

غازه لاله ها منم ، قيمت كاله ها منم

لذت ناله ها منم ، كاشف ها مسترم

او به كمينه شيوه اي صد چو مرا زره برد

خواجه مرا تو ره نما ، من به چه از رهش برم ؟

چرخ نداش مي كند ، كز پي توست گردشم

ماه نداش مي كند ، كز رخ تو منورم

عقل زجاي مي جهد ، روح خراج مي دهد

سر به سجودمي رود ، كز پي تو مدورم

من كه فضول اين دهم وزفن خويش فربهم

زآتش آفتاب او آب شدهست اكثرم

بس كن اي فسانه گو ، سير شدم ز گفت و گو

تا به سخم در ايد آنك ، مست شده ست ازو سرم

                                                                                              مولانا

 

من تنها من خسته          با یه کوله بار غصه       

من مجنون من عاشق       روی دریا توی قایق        

من گریه من ساده        از عشقت شده آواره       

تو زیبا تو خفته           با یه دنیا حرف نگفته      

تو لیلی تو همراه        گفتی از شادی فردا        

تو همرازتونایاب          عشقت شده برام سراب    

با تو عمری بی تو هرگز 

 


 

 

٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪       دوستت  دارم 


بود شمعي در غم پروانه اي

 روشن و تنها به فکر چاره اي

 شاپرک پروانه اي در فکراو

 آتشي در جان او افکنده بود

 درد پروانه ز درد شمع بود

 شمع هم از درد پروانه فروزان گشته بود

 

وفاي شمع را نازم كه بعد از سوختن

به صد خاكستري در دامن پروانه ميريزد

نه چون انسان كه بعد از رفتن همدم

 گل عشقش درون دامن بيگانه ميريزد


 

٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪       دوستت  دارم 

 

یک برگ از خاطرات  .........!

 

تا تنها ميشم قاصدک خيالمو ميفرستم به گذشته

 نميدونم چرا چشمام دوست دارن گريه کنن
بغضم تو گلوم ميشکنه نميدونم چرا زمان

اين همه سري ميره اخه مگه اينده چي داره
که اين همه عجله ميکنه که بهش برسه

همه کاغذ سرنوشتم ورق خورد. اما نتوستم
يه برگشو قشنگ بنويسم بدون خط خوردگي

 از همون کوچکي هم نا مرتب بودم دفتر مشقم
پر از خط خوردگي بود .
 

                     

                داستان عشقی          

    روي تخته سنگي نوشته شده بود: اگر جواني عاشق شد چه کند؟ من هم زير آن نوشتم: بايد صبر کند. براي بار دوم که از آنجا گذر کردم زير نوشته ي من کسي نوشته بود: اگر صبر نداشته باشد چه کند؟ من هم با بي حوصلگي نوشتم: بميرد بهتر است. براي بار سوم که از آنجا عبور مي کردم. انتظار داشتم زير نوشته من نوشته اي باشد. اما زير تخته سنگ جواني را مرده يافتم...

 

درپيش بي دردان چرا فرياد بي حاصل كنم

               گرشكوه يي دارم زدل بايارصاحب دل كنم
                             درپرده سوزم همچوگل درسينه جوشم

                                      همچومل من شمع رسوانستم تاگريه در

                                                    محفل كنم اول كنم انديشه يي تابرگزينم

                                                     پيشه يي آخربه يك پيمانه مي انديشه

                                      را باطل كنم زان روستانم جام را آن مايه

 
گرانی و ارزانی دکتر شریعتی! 
 

 

چه كسي ميگويد كه گراني اينجاست؟
                               

 دوره ارزانيست!

   چه شرافت ارزان

  تن عريان ارزان

      و دروغ از همه چيز ارزانتر

       آبرو قيمت يك تكه نان

       و چه تخفيف بزرگي خورده است

          قيمت هر انسان !!

دکتر شریعتی

                                     

:::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::

رابطه قلبها 


استادى از شاگردانش پرسيد: چرا ما وقتى عصبانى هستيم داد مي‌زنيم؟

چرا مردم هنگامى که خشمگين هستند صدايشان را بلند مي‌کنند و سر هم داد مي‌کشند؟...

شاگردان فکرى کردند و يکى از آنها گفت: چون در آن لحظه، آرامش و خونسرديمان را از دست مي‌دهيم.

استاد پرسيد: اين که آرامشمان را از دست مي‌دهيم درست است امّا چرا با وجودى که طرف مقابل کنارمان قرار دارد داد مي‌زنيم؟ آيا نمي‌توان با صداى ملايم صحبت کرد؟ چرا هنگامى که خشمگين هستيم داد مي‌زنيم؟

شاگردان هر کدام جواب‌هايى دادند امّا پاسخ‌هاى هيچکدام استاد را راضى نکرد...

سرانجام او چنين توضيح داد: هنگامى که دو نفر از دست يکديگر عصبانى هستند، قلب‌هايشان از يکديگر فاصله مي‌گيرد. آنها براى اين که فاصله را جبران کنند مجبورند که داد بزنند. هر چه ميزان عصبانيت و خشم بيشتر باشد، اين فاصله بيشتر است و آنها بايد صدايشان را بلندتر کنند.

سپس استاد پرسيد: هنگامى که دو نفر عاشق همديگر باشند چه اتفاقى مي‌افتد؟

آنها سر هم داد نمي‌زنند بلکه خيلى به آرامى با هم صحبت مي‌کنند.

چرا؟ چون قلب‌هايشان خيلى به هم نزديک است. فاصله قلب‌هاشان بسيار کم است.

استاد ادامه داد: هنگامى که عشقشان به يکديگر بيشتر شد، چه اتفاقى مي‌افتد؟

آنها حتى حرف معمولى هم با هم نمي‌زنند و فقط در گوش هم نجوا مي‌کنند و عشقشان باز هم به يکديگر بيشتر مي‌شود.سرانجام، حتى از نجوا کردن هم بي‌نياز مي‌شوند و فقط به يکديگر نگاه مي‌کنند! اين هنگامى است که ديگر هيچ فاصله‌اى بين قلب‌هاى آن‌ها باقى نمانده باشد...

بهار

ZXxxx

 

بهار

من از قصه زندگی ام نمی ترسم

من از بی تو بودن به یاد تو زیستن و تنها از خاطرات گذشته تغذیه کردن می ترسم.

ای بهار زندگی ام

اکنون که قلبم مالا مال از غم زندگیست

اکنون که باهایم توان راه رفتن ندارد

برگرد

باز هم به من ببخش احساس دوست داشتن جاودانه را

باز هم آغوش گرمت را به سویم بگشا

باز هم شانه هایت را مرحمی برایم قرار بده.

بگزار در آغوشت آرامش را به دست آورم

بدان که قلب من هم شکسته

بدان که روحم از همه دردها خسته شده.

این را بدان که با آمدنت غم برای همیشه من را ترک خواهد کرد.

بس برگرد که من به امید دیدار تو زنده ام

 

"""""""""""""""""""""""""""""""""""""

سر چشمه ی محبت

ای عشق واقعی

چگونه ستایشت کنم در حالی که قلبت از محبت بی نیاز است

چگونه ببوسمت وقتی که عشقت در وجودم جاری میشود

بگزار نامت را تکرار کنم نامت زیباست دلنشین است

چه داشته ای که اینگونه مرا تلسم کرده ای

من اینگونه نبودم تو عشق را با من آشنا کردی

تو هوای دلم را با طراوت کردی

زمانی که با تو هستم به آسمان به بیکران برواز میکنم

پس بدان دوستت دارم گرچه پایان راه را نمیدانم

 

 

::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::

 

خورشيد

 

آن زمان که خورشيد قلب من برای هميشه غروب کرد

آن زمان که خونی که در رگهايم جاری بود برای هميشه خشکيد

آن زمان که لبهايم برای هميشه بسته شد

آن زمان که افکارم من را تنها در ميان آسمان رها کردند

آن زمان که تنها جسمم از ميان رفت روحم به پرواز در آمد

آن زمان من مرده ام

وشب هنگام برای يک بار و آخرين بار من را در خوابت ببين

ببين که چگونه تمام استخوانهايم و تمام افکارم در گمنامی وتنهايی پوسيدند

و من از ميان رفتند

و آن لحظه من تنها يک چيز دارم

و آن خداوند يکتاست که بيشتر از هميشه به او نزديک شده

اما آنگاه مطمين باش

که برای اولين بار از نبودن تو شادانم و افسوس گذشته را نخواهم خورد

زيرا در نبود تو خداوند را در کنار خود احساس می کنم

احساسی واقعی که از تمام وجودم سر چشمه ميگيرد

کوچهايی که ميان من و تو بود از فردا نگفت

از رويای زيبای دنيا نگفت

از سبزی دست های پر محبتت هيچ نگفت

کوچه ای ساکت بود بی خروش بی عشق بود

نميدانم چرا؟

کوچه ای که ميان من و تو بود زيبا نبود

 

 

""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""

تک دختری که چشم تو را دوست داشت مرد

در آبی نگاه تو معنا نداشت مرد

در انتظار پنجره ها را شکسته بود

از اين همه دروغ و ريا شکسته بود

در يک غروب سرد زمستان به خواب رفت

از لحظه ها جدا شد تا آفتاب رفت

باور نمی کنم که به اين سادگی گذشت

از کوچه های خالی مردانگی گذشت

ديدی تمام قصه های ما اشتباه بود

شش دفتر کنار اتاقم سياه بود

ديگر فريب دست قضا را نمی خورم

گندم به پشت گرمی حوا نمی خورم

فردا کنار خاطره ها بيگانه می شوم

در پيچ و تاب جاده ها ديوانه می شوم

در پيچ خوابها بی تو بی تاب مانده ام

از گرمی نگاه تو شب تاب مانده ام

روزی که بی حضور تو آغاز می کنم

در کوچه های خاطره پرواز می کنم

اشکی که از زلا لی عشقم چکيده است

از چشمای پاک تو بهتر نديده است

تقدير من هميشه شکيبايی وفاست

او از ترانه تنهاي ام جداست

مردی که من بر سر راهش نشسته ام

بيگانه ای که از تب عشقش شکسته ام ديگر کنار آينه ها پيدا نمی شود

رويا که بی حضور تو زيبا نمی شود

 

"""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""

 

کاش ميشد عشق را تفسير کرد

خوابه چشمان تو را تعبير کرد

کاش ميشد همچون گلها ساده بود

سادگی را با تو عالمگير کرد

کاش ميشد در خراب آباد دل خانه احساس را تعمير کرد

کاش ميشد در حريم سينه ها عشق را با وسعتش تکثير کرد

تنهایی

غروب شد
خورشید رفت
آفتابگردون دنبال خورشید می گشت
ستاره ای چشمک زد
آفتابگردون سرشو پائین انداخت !
گلها هرگز خیانت نمی کنند..

Snow Geese in Flight at Sunset Royalty Free Stock photo

 

 

تنهایی را دوست دارم زیرا بی وفا نیست ...

تنهایی را دوست دارم زیرا عشق دروغی در آن نیست ...

تنهایی را دوست دارم زیرا تجربه کردم ...

تنهایی را دوست دارم زیرا خداوند هم تنهاست ...

تنهایی را دوست دارم زیرا....

در کلبه تنهایی هایم در انتظار خواهم گریست و انتظار کشیدنم را پنهان خواهم کرد...

زندگی

 
 

زندگی یک مشکل است با آن روبرو شو.

زندگی یک معادله است موازنه کن

زندگی یک معما است آن را حل کن.

زندگی یک تجربه است آن را مرور کن.

زندگی یک مبارزه است قبول کن.

زندگی یک کشتی است با آن دریا نوردی کن.

زندگی یک سوال است آن را جواب بده


زندگی یک موفقیت است لذت ببر.

زندگی یک بازی است برنده و پیروز شو.

زندگی یک هدیه است آن را دریافت کن.

زندگی دعا است آن را مرتب بخوان.

زندگی یک دوربین است سعی کن با صورت خندان و شاد با آن روبرو بشی .

زندگی هدیه ای است که خدا در هنگام تولد به ما تقدیم می کند.

زندگی آغاز یک راه است بسوی افتخار و سربلندی، یا انحراف و سرافکندگی.

زندگی پازلی از ترکیب همین ثانیه هاست.

زندگی نتیجه ای است که از حل معمای ثانیه ها حاصل می گردد.

زندگی تئاتری است در حد واقعیت و ما بازیگران واقعی این تئاتر هستیم.

زندگی ترکیبی از تنوع است، پس متنوع اش ساز.

زندگی برد و باخت نیست، بردن در عین باختن است.

و چه زیبا :
مفهوم زندگی در نهاد خودش نهفته است، زندگی شعله شمعی است در بزم وجود، که به نسیم

مژه بر هم زدنی خاموش است ...
و در آخر: زندگی با همه ناملایمات اش دوست داشتنی است چون هدیه ای از جانب پروردگار است ..

٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪


دلم گرفته آسمون نمیتونم گریه کنم 


  شکنجه میشم از خودم نمیتونم شکوه کنم 


 انگاری کوه غصه ها رو سینه من امده 


آخ داره باورم میشه خنده به ما نیومده


  دلم گرفته آسمون از خودتم خسته ترم 


 تو روزگار بی کسی یه عمر که دربدرم


  حتی صدای نفسم میگه که توی قفسم 


  من واسه آتیش زدن یه کوله بار شب بسم 


  دلم گرفته آسمون یکم منو حوصله کن


    نگو که از این روزگار یه خورده کمتر گله کن 


   منو به بازی میگیره عقربه های ساعتم 


  برگه تقویم میکنه لحظه به لحظه لعنتم 


 آهای زمین یه لحظه تو نفس نزن 


 نچرخ تا آروم بگیره یه آدم شکسته تن